وقتی افراد تازه دارن همدیگه رو میشناسن و شروع میکنن به دِیت کردن، کلی کار جدید و ماجراجوییهای متنوع دارن. ولی هر چقدر که رابطه جدیتر میشه، برای خیلیها این قضیه کمرنگ میشه. اونها متوجه نیستن که دقیقا یکی از دلایل اصلی که باعث نزدیکیِ اونها میشد رو دارن کنار میذارن. /۱
تحقیقها نشون میدن که بین {رضایت از رابطه} و {سرگرمی و ماجراجوییِ زوج} رابطه قویای وجود داره. بدون اون، رابطه دچار رخوت و سکون میشه. بازیگوشی و ماجراجویی یک چیز فرعی نیست؛ یک امر حیاتی برای روابط شاد و موفقه. /۲ به قول کتاب “Couples who play together, stay together”
کتاب میگه اتفاقا هرچقدر رابطه جلوتر میره، اتفاقا افراد باید تلاش بیشتری بکنن که یک روتین مشخص برای بازی و ماجراجویی داشته باشن. سلامت روان آدمها وابسته به چنین چیزهاییه. داشتن روحیهی قوی و شاد به افراد کمک میکنه با اختلافهای روابط هم راحتتر کنار بیان. /۳
وقتی لذت یا هیجانی رو تجربه میکنیم، «سیستم پاداش» مغز ما فعال میشه و میزان دوپامین بالا میره. حس سرخوشیای که از این طریق به دست میاد باعث میشه افراد نسبت به اتفاقهای زندگیشون دید مثبتتری داشته باشن. /۴
بنا به دلایل ژنتیکی، «سیستم پاداش» در افراد متفاوته؛ عدهای دنبال کارهایی با ریسک بالاتر هستن و عدهای محافظهکارترن. به همین دلیل، طبیعیه که افراد سلیقههای متفاوتی در بازی و سرگرمی داشته باشن. /۵
نیازی نیست که پارتنرها دقیقا تفریحهای مثل هم داشته باشن. (نویسنده میگه زنش کوهنورد حرفهایه، درحالیکه خودش از ارتفاع میترسه) اونها میتونن سرگرمیهای فردی خودشون رو داشته باشن، و در کنار اونها، تفریحهای مشترک هم پیدا کنن. /۶
بازی کردن (بوردگیم، بازیهای کامپیوتری، ورزش و…) فقط زمان با هم بودن نیست؛ بلکه زمانیه که ارتباط افراد رو با هم قویتر میکنه. علاوه بر بازی، کتاب یک نکتهی جالب در مورد ماجراجویی میگه (تجربهی موارد جدید و هیجانانگیز): غلبه بر ترسها و چالشها آدمها رو بهم نزدیکتر میکنه. /۷
کتاب ماجرای یک سوپرمدل به اسم «کریستی برینکلی» رو تعریف میکنه که موقع پرواز در هلیکوپتر دچار سانحه هوایی میشه. همراه اون یک مرد هم بود که هر دو از این سانحه جان سالم به در میبرن. بعد از این اتفاق کریستی عاشق این مرد میشه و بخاطرش از شوهرش جدا میشه. /۸
وقتی افراد با چالشی روبرو میشن و بر اون غلبه میکنن، احساس نزدیکی بیشتری بهم میکنن. حسی که در این شرایط ایجاد میشه، شبیه به برانگیختگی جنسیه. بخاطر همین، خیلی جای تعجب نداشت که «کریستی برینکلی» و اون مرد بهم علاقهمند بشن. (رابطهای که ۷ ماه بیشتر طول نکشید) /۹
کتاب میگه شما خودتون هم میتونید این حس رو متوجه بشید. مثلا برید سوار قطار شهر بازی (roller coaster) بشید، چتربازی سقوط آزاد (skydiving) کنید، فیلم ترسناک ببینید، یا… کاری کنید که کمی حس ترس در شما ایجاد کنه. بعد ببینید که به پارتنرتون حس نزدیکی بیشتری میکنید. /۱۰
لازم نیست حتما ماجراجویی خطرناک داشته باشید. همینکه از حاشیه امنتون خارج بشید، یعنی با چالش روبرو شدید، که باعثِ نزدیکی بیشتر شما میشه. مثلا میتونید کلاس آشپزی، نقاشی، موسیقی یا رقص برید؛ یک زبان جدید یاد بگیرید؛ برنامه سفر بذارید، مهمونی ترتیب بدید؛ آدمهای جدید ببینید و… /۱۱
دِیت ششم به موضوع سرگرمی و ماجراجویی اختصاص داره. تفریح شما چیه؟ اگه مدت زیادی میشه که بازی نکردید، در زمان بچگی چه چیزی شما رو به وجد میاورد؟ چه کارهای هیجانانگیزی هست که دوست دارید تجربه کنید؟ /۱۲
برای مکان دِیت، کتاب توصیه میکنه به یک جای جدید برید. اگه جایی به ذهنتون نمیرسه، همینطوری یک ماشینی رو در خیابون دنبال کنید و ببینید شما رو کجا میبره. توی راه یک کافه، رستوران، یا پارک رو انتخاب کنید. /۱۳
نویسندهها توصیه میکنن زمان دِیت هم نامتعارف باشه. مثلا صبح، یا در ساعات کاری، یا دیروقت. زمانهایی که معمولا برای دِیت رفتن نیستن. روحیهی بازیگوشتون رو با خودتون ببرید و خود این دِیت رو یک ماجراجویی ببینید. /۱۴
نسبت به علایق و تفریحهای همدیگه ذهن باز داشته باشید. اینجا درست/نادرست یا بهتر/بدتر وجود نداره. فقط تفاوت وجود داره. یادتون باشه، ماجراجویی یعنی تجربهی چیزهای جدید. از موارد متفاوت استقبال کنید. چیزهایی که شما رو از حاشیه امنتون خارج کنه، باعث رشد فردیتون میشه. /۱۵
در روابط اتفاقهای مثبت و منفی میافته. (منفی مثل بحث و دعوا) کتاب یادآوری میکنه که در روابط پایدار نسبت تجربههای منفی به مثبت ۱ به ۲۰ ـه. بازی و ماجراجویی جز موارد مثبتن؛ که کمک میکنن این نسبت حفظ بشه و تحمل اتفاقهای منفی راحتتر. /۱۶ و پایان